امان ازدل امام حسن(ع)
30 آذر 1393 توسط سلاله زهرا
مردک پست که عمری نمک حیدرخورد
نعره زدبرسرمادربه غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پااماحیف
دستش ازروی سرم ردشدوبرمادرخورد
هرچه کردم سپردردوبلایش گردم
نشدای وای که سیلی به رخش آخرخورد
آه زینب توندیدی به خدا من دیدم
مادرم خوردبه دیوارولی باسرخورد
سیلی محکم اوچشم مراتارنمود
مادرازمن دوسه تا سیلی محکم ترخورد
لگدی خورد به پهلوم ونفس بندآمد
مادرم اما لگدی محکم وسنگین ترخورد
حسن ازغصه سرش رابه زمین زد،غش کرد
باززینب غم یک مرثیه ی دیگرخورد
قصه ی کوچه عجیب است مهاجراما
وای ازآن لحظه که زهرا لگدی ازآن خورد
امان ازدل امام حسن(ع)